گهواره علی اصغر
دیروز مراسم شیرخوارگان حسینی توی حسینیه برگزار شد. خواهرم گهواره بچه ش رو با پارچه سبز تزئین کرد و برای مراسم توی حسینیه آورد.
شوهرخواهرم به شوهرم گفته بود باید بعد از مراسم ، گهواره رو بیارم خونه شما(برای تبرک و گرفتن حاجت)، بنده خدا اونم به فکر ماست، خیلی ها به فکر ما هستن و برامون دعا می کنن اما ..
امروز گهواره رو از حسینیه آوردن به خونه، بیچاره خواهرم نمیدونه هر بار که چشمم به گهواره میفته چقدر دلم میشکنه و میسوزه
احتمالا شوهرمم همچین حسی بهش دست میده
امشب توی مراسم عزاداری خیلی خانمها رو دیدم که بعد از مدتها بچه دار شده بودند یا خیلی بعد از من ازدواج کرده بودند و حالا یک یا دو یا حتی سه تا بچه داشتند.
امشب مداح میگفت، حضرت زینب بچه هاشو برای اجازه رفتن به میدان پیش امام حسین علیه السلام فرستاد ولی امام بهشون اجازه ندادن، حضرت زینب به بچه هاشون گفتن دائیتون رو به مادرش زهرا قسم بدید اینطوری راضی میشه، اونا هم همین کار رو کردند و امام هم اجازه بهشون دادن.
وقتی مداح اینطوری گفت، منم امام حسین رو به جان مادرشون قسم دادم که آرزوی ما رو هم در نظر بگیره و پیش خدا واسطه ما بشه.
اما دلم بیشتر گرفت، نمیدونم چرا این دل باز نمیشه ..اه ..