کاش دهد دست مجالی که تو باشی...
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ
کاش دهد دست مجالی که تو باشی...
ممکن بشود فرض محالی که تو باشی...
سنگی شدم و آب گذشت از سرم اما
گل داد در این سنگ نهالی که تو باشی...
پرسیده ای احوال مرا ای گل حسرت
"آه " است جوابم به سوالی که تو باشی...
غم، قهوه ی تلخی ست که سر میکشم اما
شیرین شده با شادی فالی که تو باشی...
در سینه ی من دره عشقی ست ولی حیف
دلداده ی کوه ست غزالی که تو باشی...
پاییز عزیز منی و گوش سپردم
هر قاصدکی را به خیالی که تو باشی...
جز "غم" هنری نیست تو را عشق ،ولی باز
ای کاش دهد دست ملالی که تو باشی!
۹۴/۰۸/۱۷